داستان کوتاه تعلیم گربه یکی از بهترین خواندنی های لنزی است. هم اکنون این داستان زیبا درج شد. این داستان درباره زن جوانی که به تعلیم این حیوان پرداخته است.
ماجرای شام
زن جوانی به گربهاش تعلیم داد. تا هنگام شام خوردن او شمعدان در دست بگیرد. گربه این کار را به خوبی یاد گرفت و موجب رضایت زن شد. زن تصمیم گرفت یک شب دوستانش را برای شام به خانهی خود دعوت کند. تا گربهی هنرمندش را به آنها نشان دهد.
بی اعتنایی گربه
خانوم میزبان میز شام را چید. گربه روی میز پرید و شمعدان را در دست گرفت. یکی از مهمانان برای آن که گربه را از این کار باز دارد، مقداری غذا در برابرش گذاشت. اما حیوان به غذا اعتنایی نکرد. یکی از مهمان ها تکه گوشتی جلوی گربه گرفت. این بار نیز عکس العمل دیده نشد.
دنبال موش رفتن
عاقبت یکی از مهمانها جعبه ای روی میز گذاشت و در آن را باز کرد. موشی از جعبه بیرون پرید. گربه شمعدان را انداخت و به دنبال موش شروع به دویدن کرد.
نتیجه داستان کوتاه تعلیم گربه
ما هم مانند آن گربه هستیم. ظاهراً انسانهای با فضیلتی به نظر میآییم. اما به محض دریافت لذایذ زندگی به دنبال آنها می دویم. چیزهای دیگر را فراموش میکنیم. اعتبار، آبرو و غرورمان را از خاطر میبریم.